جدول جو
جدول جو

معنی کساد شدن - جستجوی لغت در جدول جو

کساد شدن
(رَ گُ دَ)
ناروان شدن بازار. (مجمل اللغه). انحماق. (تاج المصادر). بی رونق شدن. کاسد شدن. از رواج افتادن. از رونق افتادن، ارزانی و کم قیمتی کالا و مال التجاره و داد و ستد نشدن در بازار و تنزل تجارت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
تباه شدن، گندیدن، باطل شدن
منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکسان شدن
تصویر یکسان شدن
مانند هم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
ماهر شدن بدرجه استادی و مهارت رسیدن حاذق گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آباد شدن
تصویر آباد شدن
عمران پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسان شدن
تصویر آسان شدن
سهل شدن آسان گردیدن تیسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاد شدن
تصویر زیاد شدن
افزون شدن فراوان شدن بسیارشدن: امسال آب رودخانه زیاد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسند شدن
تصویر پسند شدن
مورد پسند واقع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
پوسیدن هازفتن و تباهیدن پوخستن پوخستیدن (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه شدن
تصویر کاسه شدن
کوژ شدن خمیده گشتن، کوشیدن تلاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباب شدن
تصویر کباب شدن
بصورت کباب در آمدن، بریان و سوخته شدن، یا کباب شدن دل. متاثر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاک شدن
تصویر کلاک شدن
تهی شدن خالی شدن: (حاصل آن شب چنان بپا بودم (بیا سودم) کز همه مغز ها کلاک شدم)، (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
بوسیله کلید بسته شدن، یا کلید شدن دندان (های) کسی. چفت شدن دندانها وی بر اثر سرمای شدید یا نزدیکی مرگ: (مشدی مثل مار بخود می پیچید. نفس نفس میزد یکهو پس افتاد و دندانها یش کلید شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاد شدن
تصویر گشاد شدن
فراخ شدن، وسعت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه شدن
تصویر کاسه شدن
((~. شُ دَ))
کوژ شدن، خمیده گشتن، کنایه از کوشیدن، تلاش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلید شدن
تصویر کلید شدن
((~. شُ دَ))
بسته شدن، قفل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
Decay, Decompose
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
Master
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
maîtriser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
se décomposer, décomposer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
精通
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
dominar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
pudrirse, descomponer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
padroneggiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
dominar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
гнити , розкладатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
apodrecer, decompor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
opanować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
опановувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
gnić, rozkładać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
verfallen, zersetzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
meistern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
гнить , разлагаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استاد شدن
تصویر استاد شدن
овладевать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
decomporsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی